آوا جونمآوا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

آوای دلنشین زندگی ما

چندتا عکس دیگه از لباسات

سلام آواجونی خوبی جیگرطلا دیگه شمارش معکوس اومدن شما شروع شده ،ماهم منتظریم تا گل روی شما رو زودتر وصدالبته با تن سالم ببینیم. دیروز دوست وهمکار من (خاله فریبا)بهمراه ٢تادیگه از همکارام اومده بودن بهم سربزنند.خاله فریبا جون زحمت کشیدن یه سری هدیه برات آورده بود که البته کاردست هنرمند خودشه.همه کلی باهاش ذوق کردند،من وبابایی هم  که خیلی خیلی خوشمون اومد .دستشون درد نکنه انشااله بتونیم برای نی نی دارشدن خودشون جبران کنیم.شما هم بگو:آمین   بازم دست خاله فریبا درد نکنه،بوس بوس از طرف من وآواجونی این  لحاف  رو هم مامان تی تی جونی درست کردند.این چند ماهه برای من وشما خیلی خیل...
31 مرداد 1392

لباسهای آواجونم

سلام دختر گلم سلام زندگی مامان وبابا روز سه شنبه ٢٢مرداد تولدت بابایی وحید بود،دوشنبه شب خونه مامان تی تی براشون تولد گرفتیم .تولد امسال کجا،تولد سال آینده بابایی که آواجونی رو تو بغل داره کجا.مگه نه؟ تولدت مبارک این هفته ویزیت مامانی دو تا خبر داشت : اولیش مشخص شدن تاریخ زایمان البته به امید خدا وهمکاری شماست.انشااله قراره سوم شهریور خدا هدیه آسمانی خودش رو بهمون بده .تا اون روز ثانیه شماری میکنیم.(من وبابایی دوست داشتیم شما ٦/٦/٩٢بدنیا بیای ولی خانم دکتر اینطوری صلاح دیدن،از نظر من هم هرچه زودتر دخترگلم رو ببینم بهتره مگه نه؟) دومیش استرسی بود که به ما دادی ،نکه شما خیلی شیرینی باعث شدی قند من بالا بره ،حال...
31 مرداد 1392

عکس اتاق آواجونم

سلام دختر گلم ،سلام زندگی مامان وبابا دخترگلم نمیدونی چقدر دلتنگتم واقعا فکر میکنم تحمل این روزها رو تا دیدن صورت ماهت ندارم ،هرروزم یک هفته شده،دلم خیلی نازک شده ،فقط و فقط آواجونم رو میخوام ،صدالبته سالم وسلامت.بی صبری خودم وسلامتی خودت رو سپردم به خدا ،بهترینها رو برات از خدا آرزو دارم جیگر طلای من بالاخره چند تا از عکسهای اتاقت آماده شده برات میذارم ولی ادامه داره....     این میز وصندلی سوغاتی بابا وحید از حج عمره است ،البته اون موقع نه من بودم نه شما. این سرویس خواب رو مامان معصومه (مادربزرگ باباوحید خودشون برات درست کردند،ما خیلی خیلی ازشون ممنونیم) اون بره ناقالا رو هم که ...
20 مرداد 1392

عید فطرت مبارک

سلام بابایی سلام مامانی خوبی گلمون چه خبرا بابایی؟ خدمتتون عرض کنم که امروز عید فطره و من و مامانی هم خونه ایم و یه چیزی که برام قشنگتر شده اینه که به حرفام واکنشهای معنادارتری نشون می دی و فکر کنم صبحا بابایی بیدارت کنه و قشنگ که خواب از کلت پرید، تحویل مامانی میدت و میره سرکار.این حس شدیدا داره تو من تقویت میشه و دختر نازمم همراهی میکنه...... خوب بابایی دیروز با مامانی رفتیم آتلیه و آخرین عکس دوتایمون را انداختیم ولی اولین عکسهای سه تایی مون را منتها با لباسا و عروسکات انداختیم. بابایی واقعا دیگه خیلی منتظریم.خیلی دلتنگ و خیلی هیجانی. دخترم انشالله این هفته میرم رویان برای کارهای بندنافت.تحملت رو بیشتر کن.دکترات هم میگن بین ...
18 مرداد 1392

یک ماه تا ماه

سلام ماه بابایی سلام عزیزم خوبی دلبرم اول از همه ازت ممنونم که مراقب خودتو و مامانی هستی، دلبر بابایی مامانی دیروز رفته دکتر، دکتر یه ذره نگرانش کرده که نی نی گلمون نباید انقدر خودشو سفت کنه، چیکار می کنی بابایی؟؟ خوشگلم می شه یه ذره دیگه تحمل کنی آخه از  فردا مامان میره تو هفته 35. بابایی این یکی دو شبه ایام قدره و دعای مامان و بابا شما و امیر علی خاله ایناست. راستی بابا خلیل هم کربلا برات دعا می کنن. بابا پارسال تو این شبا خدا شما رو برامون مقدر کردن.امسال چی مقدر می کنن که خودشون راضی و ما هم راضی باشیم. اما از خدا می خوام اول سلامتی خودتو و مامانی و بعد عاقبت بخیری و دل شادت باشه. بابایی خودم خیلی خرابم.کلا کارها و...
8 مرداد 1392
1